یک آسمان بنفش با گل هایی که در آسمان پرواز می کنند. درختانی با برگ های قرمز و یک خانه با دودکش.
جاده ای که توی آن یک ماشین حرکت می کند و بچه ها و مامان و بابا که دست هم را گرفته اند و موهایشان سیخ سیخی شده است.
این نقاشی زیبا ست. مامان به او می گوید:
چرا آسمان بنفش است؟
چرا گل ها توی آسمان هستند؟
چرا موهای ما سیخ سیخی است انگار ترسیده ایم.
زیبا می گوید دلم می خواد. دوست ندارم عوضش کنم. مادر نمی داند که هر چیزی که کودک می کشد ریشه در تفکرات و دنیای تخیلی او و واقعیات پیرامونش دارد.
روانشناسان کودک تحلیل های زیادی از نقاشی آنان می کنند و می توانند به زوایای پنهان روحیات کودکان و مشکلاتی که هرگز به زبان نمی آورند و گاه والدین هم به آن اشاره ای نمی کنند پی ببرند.
نیمه گمشده ما باید شبیه ما باشد یا متضاد ؟!
به گفته دکتر ناصری برخلاف تصور عموم مردم که به هنگام ازدواج به دنبال یک نفر شبیه خود می گردند، آن چه یک ازدواج را به تکامل می رساند، جمع شدن اضداد است که به رشد و تکامل می انجامد. به عبارت دیگر یک مرد باید با انتخاب زنی که موردپسند اوست، روان زنانه اش را تقویت کند و یک زن روان مردانه اش را ،به این ترتیب ازدواجی تکامل بخش است که حامل تضادها باشد.
حال سوال این جاست که 2 انسانی که متضاد یکدیگر هستند چطور می توانند ازدواج موفقی داشته باشند؟
نکته همین جاست. فقط یک انسان خودخواه است که دنبال کسی شبیه خودش می گردد تا بشوند دو تا؛ در صورتی که یک انسان بالغ و دیگرخواه می خواهد با کسی ازدواج کند که شبیه او نباشد و آن چه او ندارد در اختیار داشته باشد تا با کمک توانمندی های طرف مقابل به کمال و وحدت برسد.
اگر می بینید که ازدواج های سنتی گذشتگان ما موفق تر از ازدواج های مدرن روزگار ماست، دلیلش این است که مردم آن زمان تضادها را بهتر می پذیرفتند و با جمع اضداد میانه خوبی داشتند اما مردم حال حاضر دنبال شبیه سازی هستند و می خواهند کسی را پیدا کنند که شبیه خودشان باشد.
در ازدواج های جدید هرکسی خودش را دوست دارد و می خواهد یک نفر مثل خودش را انتخاب کند غافل از این که دو قطب همنام پس از مدتی هم را دفع می کنند و نمی توانند با هم کنار بیایند. آغاز این ازدواج ها خوشایند و پایانش حامل تلخی و جدایی است اما ازدواج های سنتی با تضاد شروع می شود و 2 نفر به رشد و تکامل می رسند و زندگی پایداری را تجربه می کنند.
در ازدواج های سنتی«دوستی» وجود دارد که با گذشت زمان عمیق تر می شود اما در ازدواج های مدرن عشق مثل شهاب گذراست و فقط لحظه ای آسمان را روشن می کند.
این روان پزشک تاکید می کند: هدف ما دفاع از ازدواج سنتی یا رد ازدواج مدرن نیست زیرا انسان چه در عصر سنتی و چه در عصر مدرن مشکلات زیادی داشته است.
لازم است انسان با نگاه به سنت و مدرنیته و با ورود به دوره پست مدرن سعی کند مشکلات آن دوران را پشت سر بگذارد و با بصیرت از امتیازات گذشته بهره ببرد.
جالب است که اساس دوره پست مدرن بر تضاد بنا شده حتی در ادبیات، معماری و فلسفه. برای همین است که به نقطه شروع بحث بر می گردیم و این که انسان به هنگام ازدواج باید به دنبال نیمه مکمل وجودی خود باشد و نه شبیه خودش.
نباید در انتخاب همسر دچار خودشیفتگی یا خودپسندی شد زیرا این کار آفت ازدواج است و باعث می شود فرد تصور کند آن قدر بی عیب و ایراد است که می تواند یک نفر عین خودش را تحمل کند.
اما پس از مدتی در می یابد که اشتباه کرده است و قادر نیست همسری را که آن همه در وجودش به دنبال شباهت بود، بپذیرد. واقعیت این است که در زندگی هم مثل طبیعت جمع اضداد است که ادامه حیات را میسر می کند. مثل گرما و سرما، آتش و آب، تاریکی و روشنایی که در کنار هم معنا می دهند و تضاد زیربنای هر تکاملی در زندگی است. اگر تضاد نباشد رشد و تکامل شخصیت ناممکن است.
اما انسان باید به هنگام ازدواج آن قدر به بلوغ رسیده باشد که بتواند آبرومندانه تعارضات و تضادها را حل و سعی کند کمترین آسیب را به طرف مقابل و زندگی اش وارد کند تا به رشد و تکامل برسد.
اتفاقی که اغلب رخ می دهد این است که غرور، قدرت و استقلال نزد مرد انباشته می شود و عاطفه ، احساس و وابستگی نزد زن احتکار می شود. مردی که نخواهد از قدرتش به زن انفاق کند و زنی که عواطف و عشق را زندانی می کند و به مرد نمی بخشد هیچ یک نمی توانند تکامل را تجربه کنند؛ زیرا نتوانسته اند تعارضات را بین خودشان حل کنند. در این شرایط زندگی مثل بازاری می شود که کسی نمی خواهد چیزی بخرد یا بفروشد و به اصطلاح «کساد» می شود.
به گفته دکتر ناصری ازدواج خوب ازدواجی است که تحمل و گذشت در آن حرف اول را بزند، چیزی که در زندگی مشترک جوانان امروز ما نایاب است. ازدواجی که هر 2 طرف بدانند همه حق یا حقیقت با آن ها نیست و آن ها نیاز دارند روی حرف خود پا بگذارند تا تجربه های بهتری کسب کنند. با بخشیدن و انفاق کردن می توان به پذیرش نظرهای مخالف و متضاد در زندگی مشترک دست یافت
به آنهایی فکر کن که هیچگاه فرصت آخرین نگاه و خداحافظی را نیافتند.
به آنهایی فکر کن که در حال خروج از خانه گفتند :
"روز خوبی داشته باشی"، و هرگز روزشان شب نشد.
به بچه هایی فکر کن که گفتند :
"مامان زود برگرد"، و اکنون نشسته اند و هنوز انتظار می کشند.
به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن یکدیگر ندارند
و ای کاش زودتر این موضوع را می دانستند.
به افرادی فکر کن که بر سر موضوعات پوچ و احمقانه رو به روی هم می ایستند
و بعد "غرور" شان مانع از "عذر خواهی" می شود،
و حالا دیگر حتی روزنه ای هم برای بازگشت وجود ندارد.
من برای تمام رفتگانی که بدون داشتن اثر و نشانه ای از مرگ،
ناغافل و ناگهانی چشم از جهان فرو بستند،
سوگواری می کنم.
من برای تمام بازماندگانی که غمگین نشسته اند و هرگز نمی دانستند که :
آن آخرین لبخند گرمی است که به روی هم می زنند،
و اکنون دلتنگ رفتگان خود نشسته اند،
گریه می کنم.
به افراد دور و بر خود فکر کنید ...
کسانی که بیش از همه دوستشان دارید،
فرصت را برای طلب "بخشش" مغتنم شمارید،
در مورد هر کسی که در حقش مرتکب اشتباهی شده اید.
قدر لحظات خود را بدانید.
حتی یک ثانیه را با فرض بر این که آنها خودشان از دل شما خبر دارند از دست ندهید؛
زیرا اگر دیگر آنها نباشند،
برای اظهار ندامت خیلی دیر خواهد بود !
"دیروز"
گذشته است؛
و
"آینده"
ممکن است هرگز وجود نداشته باشد.
لحظه "حال" را دریاب
چون تنها فرصتی است که برای رسیدگی و مراقبت از عزیزانت داری.
اندکی فکر کن ...
امکان دارددرطول زندگی به افرادی برخورد نماییم که به شیوه های مختلف نسبت به ما اظهار مهروعلاقه می نماینداما ممکن است بسیاری ازاین ابراز محبت ها به گونه ای نباشد که موردپسندما واقع شود.تاجایی که ازپذیرفتن آن امتناع ورزیده واصل آن رانیز انکار می نماییم.ولی همیشه این بدان معنی نیست که محبت ابرازشده از سوی آنان دروغین وکاذب بوده بلکه تنها به دلیل آنکه فرم ارائه محبتشان با ملاکهایی که ما آنهاراتعیین کرده ایم مطابقت ندارد،ردشان می نماییم.
من ازابرازمهرم برعزیزان، سخت دربهت وعجب ماندم
سراسیمه دویدم تا کنم اثبات حرفم را،عقب ماندم
چه بی پروا سخن ازوادی مهر ومحبت برزبان راندم
ولیکن عاقبت درکوچه های رنج وحرمان وطعب ماندم
گریه کن ...
آب تنت را شستشو میدهد و اشک روحت را ...
در این شب جدایی در کوی آشنایی
هستم چنان گدایی در کوی پادشاهی
التماس دعا
سلام وعرض ادب ازدوستان عزیزم درخواست دعای ویژه برای شفای تمام بیماران دارم.مادرعزیز مراهم به رسم رفاقت یادکنید.ش
♥
یه روزایی که آسمون دلش خیلی میگیره وچند ابر سیاه شروع به غرش میکنند آسمون هم شروع به باریدن میکنه دل ما آدم ها هم یه روزهایی همین حس داره من یکی که دلم خیلی زود میگیره با کوچکترین ناملایمتی مثل ابر بهاری گریه میکنم اما بعدش ...دلم خیلی آروم میشه یه شور تازه یه نگاه نو یه امیدوباور تازه تو من شکل میگیره بعدش میشم مثل یه رنگین کمون خیلی خوشگل وجذاب که میخواد وجود ش هرچند هم که کوتاه به رخ بکشونو بگه که هستم نفس میکشم وزنده ام شماهایی که میگید گریه بد باید همه چی رو تودلمون نگه بداریم یه بارم به نتیجه ای که من رسیدم فکر کنید شاید شما هم به ریختن چند قطره اشک نیاز داشته باشین باید به این فکر کنید که بعدش چه نشاطی تو وجودتون شکل میگره امتحان کنید.
آن قامت همچون سرو، از پاى فتاد امشب
بر فرق سر عالم، خاک غم و ماتم ریخت
از ضربتشمشیر فرزند مراد امشب
در کوفه زخم آلود، هر جا که یتیمى بود
بارى ز غم و حسرت، بر دوش نهاد امشب
دلها همه محزون است، هر دیده پر از خون است
این محنت عظمى را بر کوفه که داد امشب؟
محراب على از خون، رنگین شده، واویلا
در سوگ على چشمى، بى اشک مباد امشب
جواد محدثى